نحوه اطلاع فرزند شهید از پدرش
چگونه از شهادت استاد شهید باخبر شدید و بر خوردتان با این خبر چگونه بود ؟
آن سال من در اصفهان اقامت داشتم . حدود ساعت 11 شب چهارشنبه 12 اردیبهشت , یکی از اقوام , برای رعایت حال من , به من گفت که پدرم در واقعه ناجوانمردانه ترور , از ناحیه بازو مجروح و در بیمارستان بستری شده اند .
من بسیار ناراحت شده بودم و بی امان می گریستم , اما امیدوار بودم که بتوانم دوباره ایشان را ببینم , چون به من گفته بودند که شعارهای مردم اصفهان را در روز کارگر برایشان نقل کنم .
بدون معطلی , به همراه فرزند نه ماهه و همسرم و چند نفر دیگر , عازم تهران شدیم . در بین راه , همراهان من که از حقیقت ماجرا با خبر بودند , بی تابی می کردند , نزدیک صبح به تهران رسیدیم . در میدان هفتم تیر با پسرک روزنامه فروشی برخورد کردم که شماره فوق العاده روزنامه[ آیندگان ] را در دست داشتند که با تیتر بسیار درشت از قول گروه فرقان نوشته بود[ : رئیس شورای انقلاب را کشتیم] .
من بی اختیار روزنامه را از دست او گرفتم و در همان لحظه متوجه شدم که پدرم به مقام رفیع شهادت نایل شده اند و ما ایشان را به کلی از دست داده ایم . ناگهان فریاد بلندی کشیدم و بیهوش شدم . ساعاتی بعد , خود را در کنار در منزلی مسکونی پدرم یافتم فضای حزن انگیز خانه , کاملا دگرگون بود . بسیاری از علما و مردم در داخل و جلو منزل تجمع کرده بودند . خانه سیاهپوش بود . برادرانم را با لباس سیاه , مقابل در منزل مشاهده کردم . ندای ملکوتی قرآن , فضا را پر کرده بود و صدای مادرم به گوش می رسید که به مردم عزادار تسکین می دادند و می گفتند[ : شهادت آرزوی آقای مطهری بود . ایشان به آرزویشان رسیده اند] .
افسوس بی پایان که جهان اسلام و امت اسلامی و بنیانگذار فرزانه انقلاب اسلامی , حضرت امام خمینی ( ره ) که شاید جز خداوند , کمتر کسی از علاقه متقابل آن دو نسبت به هم آگاه باشد یکی از عظیم ترین پشتوانه های فکری جامعه و حوزه های علمیه و پاسدار پر توان و دلسوز سنگرهای ایدئولوژی اسلامی را برای همیشه از دست داده بود . من فکر می کنم که پیام تاریخی و بی نظیر حضرت امام خمینی ( ره ) مرهمی بر قلب جریحه دار داغداران آن بزرگمرد بود و خون تازه ای بود که در رگهای امت عزادار اسلام جریان یافت .