گنجینه اطلاعات شهدای جهان اسلام:
شهید تفحص
مشخصات فردی شهید
نام:#سید_امیر_تشت_زرین??
تاریخ تولد:1351
تاریخ شهادت:1375/5/27
محل شهادت:منطقه عملیاتی والفجر یک (فکه)
نحوه شهادت:براثر انفجار مین
درجه :معاونت گردان سوابق فعالیت ها
@behtarin_farmandeh
????#ایران شهیدتفحص
مشخصات فردی شهید
????
نام:#سید_امیر_تشت_زرین??
تاریخ تولد:1351
تاریخ شهادت:1375/5/27
محل شهادت:منطقه عملیاتی والفجر یک (فکه)
نحوه شهادت:براثر انفجار مین
درجه :معاونت گردان سوابق فعالیت ها
@behtarin_farmandeh
============>???
??#ایران
معلومات شهيد التفحص
الاسم : سید امیر تشت زرین ??
تاريخ المیلاد : 1972
تاريخ الشهادة : 1996 أغسطس 17
محل الشهادة : ایران - فکه
كيفية الشهادة : بانفجار لغم
المنصب : نائب الكتيبة
============>???
personal identification of
martyr: research
Name: seyyed Amir Tasht - Zarin?
Date of birth: 1972
Date of martyrdom: 17/8/1996
place of martyrdom: operational area Valfajr 1 (Fakkeh)
The way of martyrdom : the explosion of mine
Rank : battalion deputy activities records
~~~~~~~~~~~~???
?گنجینه اطلاعات شهدای جهان اسلام
==========================
شهداء كنوز المعلومات في العالم الإسلامي
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
?Martyrs of the Islamic world’s information treasures
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
زندگینامه ومعرفی کانال شهید⏬
? @martyrs_of_Islamic_world
http://ادرس وبلاگ
martyrsofislamicworld.blog.ir
#شهید_سید_امیر_تشت_زرین
#معرفی_نامه
?خانواده «تشت زرین» از سلاله سادات در سال ۱۳۵۱ به تولد «سید امیر» بار دیگر سبزپوش شد. دوران کودکی را با علاقه به نماز و روزه به توشه تقوی مزین ساخت و کسب علم را تحقق بخش حدیث «اطلبوالعلم من المهد الی اللحد» ساخت. سن کم او در زمان جنگ، مانعی در اذن دخول به خط بزم عاشقان بود ولی عشق به حضور، چون آرزویی بزرگ، روح او را متلاطم نگه داشت. دوران جنگ تمام شد و امیر با دیپلم ریاضی در رشته مهندسی نساجی دانشگاه قبول شد. او برای خانواده های بی بضاعت پول جمع کرده، برای دختران جهیزیه و برای پسران بساط عروسی فراهم می ساخت.
♦️سید امیر با نشان دادن کتاب و عکس از شهدا به خانواده، اهمیت فعالیت عده ای در گروه تفحص را نمایان کرد و خود با درک اندیشه های والای بسیجیان پا در این میدان امتحان نهاد و علی رغم برخورداری از برخی تنعمات زندگی و وجود مقتضیات سنی با تحصیل در دانشگاه «جستجوگران نور»، شیرینی دل چسب دنیا را به اهل دنیا سپرد و ماندن در صف عاشورایی امام عشق را لبیک گفت. او هر چند جنگ را ندیده بود اما سخن از جبهه، آتش به دلش می افکند. بوی عطر شهادت را از پیکرهای تکیده ی شهدا می گرفت و راه بهشت شهدا را یافته بود و گله از ماندش داشت، اشک هایش مرحم زخم های شهیدان بود تا این که در ۲۷/۵/ ۱۳۷۵ در منطقه عملیاتی والفجر یک (فکه ) ندای «ارجعی الی ربک » را لبیک گفت و به افلاکیان پیوست.
#قسمتی_از_وصیتنامه_شهید
♦️سروران گرامی شما را به تعمق و تدبر در کتاب آسمانی و دفاع از اصول مذهب شیعه حقه ی اثنی عشری، زیارت اهل قبور و تأمل در این که آنان چه بودند و چه شدند وصیت می کنم. از مجالست های بی ارزش و وقت گیر صرف نظر کنید که در این مجالس به جز عیب جویی و غیبت مؤمنین چیزی حاصل نمی شود. توصیه می کنم همه را به خدمت مادر و پدر و به جا آوردن صله ارحام و داشتن همیشگی وضو، خواندن کتب مذهبی و به یادداشتن ذکر و فکر در کل ایام که یاد خدا تسکین بخش تمام قلوب می باشد. وصیت می کنم به تدبر در خطبه حضرت فاطمه (س) در مسجدالنبی و خطبه اول و شقشقیه مولانا امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه و متذکر می شوم به هر طرق ممکن به این حبل المتین محکم چنگ زنید و راه تزکیه و تصفیه وجود را در پیش گیرید که ما متأسفانه غافل مانده ایم.
♦️توصیه می کنم که به دنیا و شئونات آن بی اعتنا باشید و راه ورع و پرهیزگاری را در پیش گیرید و همیشه در پایان هر روز به محاسبه نفس بپردازید و همیشه حسن خلق و تواضع نسبت به دیگران داشته باشید…
#عشق_او
♦️عشق امیر به کار، از همه ی افراد تفحص بیشتر بود و خستگی برایش مفهمومی نداشت. آقا سید مسئول معراج بود و پیکر شهدا را با نوای قرآن و زیارت عاشورا به وسیله واکمنی که همیشه همراهش بود، به استقبال می رفت و تا رسیدن به اردوگاه، صفابخش محفلمان می کرد. هر وقت پیکر شهیدی را به معراج انتقال می دادیم برای مشخص کردن هویتش از سید امیر به دلیل ظرافت در دقت و ابتکاراتی که از خود نشان می داد، کمک می گرفتیم. در منطقه ی موسیان، در میان شهدا شهید گمنامی بود که به هیچ وجه هویتش مشخص نبود. از آن جایی که او همیشه به شهدا فکر می کرد و دوست داشت با شهدا باشد، از غروب تا ۲ بامداد تلاش زیادی کرد تا این که به وسیله آب و بخار توانست وضوح خط کم رنگی که روی جیب پیراهن شهید نوشته شده بود را بیشتر کند و با ذره بینی که همیشه همراه داشت، اسم و لشگر مربوطه اش را مشخص کرد. عشق او شهدا بودند و چه شایسته به عشق خود رسید.
#تعبیری_یک_ساله
♦️امیر وصیت نامه اش را نوشته بود. پیش من آمد و گفت: «برایت یک امانت دارم.» گفتم: «چیه؟» گفت: «روزی می شود که دنبال این می گردید، جایی بگذار که جلوی دست باشد.» خندیدم و گفتم: «به من از این بابت چیزی می رسد.» گفت: «شاید! اگر من لایق اش باشم که چیزی برای شما بگذارم.» بعد خندیدم و آن را در جایی گذاشتم، خیلی نگران بودم و نمی توانستم مطلب را برای پدر و مادر بازگو کنم. اضطراب و ناراحتی میهمان روزها و شب هایم در لحظات حضور او در کمیته ی جستجوی مفقودین بود تا این که یک شب، خواب دیدم که بدن امیر کاملاً سوخته است و مادر بالای سر او نشسته و گریه می کند. گفتم: «چی شده؟» گفت: «امیر سوخته است.» نگاهش کردم صورتش کاملاً سوخته بود با ناراحتی و گریه از خواب پریدم. سال بعد تحقق تعبیر خوابم را در غسال خانه به نظاره نشستم.
@behtarin_farmandeh