صدر بودن
?«شما پیغمبری، امامی هستید؟ یک آدم معمولی نمیتواند انقدر زیبا باشد.» همهچیز دربارهی ظاهر امام موسی صدر را «سیمین دانشور» در اولین برخوردش با او به خودش گفتهاست. همهی عکسهایی هم که از امام صدر هست و روایتهایی که دیگران از چهره او میکنند هم، درباره او درست است. مردی با چشمانی روشن و نافذ، قدی بلند و هیبتی پیامبرگونه. عکسهای دیگری هم هستند که گوشههای دیگری از او را نشانمان میدهند: سید صدر در محفلی که زنان بیحجاب هم هستند، در محفلی که سیگار میکشد و قس علی هذا. همه این خرده روایتها از او شخصیتی متفاوت از یک آخوند معمولی ساخته و یا اقلا یک پسوند خیلی خوب به او اضافه کردهاست: «آخوند روشنفکر». خرده روایتها تا اینجا را درست آمدهاند و اتفاقا ظاهر امام صدر را خیلی خوب و نامخدوش تعریف کرده و یا به تصویر کشیدهاند.
?یک قدم به چپ یا راست این تصویر که میگذارم، گم میشوم. آدمی را میبینم که خیلی آشناست، اما هیچچیز درباره او نمیدانم. هیچچیز که میگویم، یعنی چیزی بیشتر از اسمش، خانوادهاش و اتفاق بزرگ زندگیاش، یعنی گم شدنش. نمیدانم آقا موسی صدر در لبنان دنبال چهچیزی بودهاست. اصلا چرا انقدر محبوبیت دارد؟ او در همان برخوردها خلاصه میشود؟
?جستجوی اینترنتی، لیست بلندبالایی از تالیفات او به من نشان میدهد، اما هیچ کدام را نخواندهام. «مصطفی چمران» دربارهی مدارسی که آقای صدر در لبنان تاسیس کرد حرفهایی زدهاست، اما چیزی از آن مدارس نمیدانم. از پایهگذاری «جنبش امل» توسط او گفتهاست و ذهن من اینجاست که با واژه همآوای دیگری پیوند میخورد: عمل. بله همین است. تکههای خرد و کلان پازل مرا به همینجا میرسانند: امام صدر مرد عمل بود. دین عملگرایی داشت و عملگرایی را برای کل اسلام هم میخواست. دین او بیشتر از آنکه حکومتی باشد، مردمی بود و تایید و همراهی 75هزار شیعهی فقیر و مظلوم جنوب لبنان را به همراه داشت. دینی که هم کمونیستها را میترساند و آنها را به فکر ترور سیدصدر میانداخت و هم دولت را مجبور میکرد که در برابر خواستههای یکی مثل او کوتاه بیاید؛ چون مردم همراهش بودند. نه شیعیان بخاطر خوش و بشهای او با مسحیان سرزنشش میکردند و نه مسیحیان او را فقط به چشم رهبر دینی شیعیان میدیدند. او رفته بود لبنان تا خون منجمد از اختلافات مذهبی و قبیلگی و سیاسی را گرم کند و دوباره به جریان بیندازد.
? روایتهای دیگری میگویند که او بجز وحدت، دغدغههای دیگری هم داشتهاست، مدرسهی قالیبافی و هنر های دستی برای دختران تاسیس کرده، برای پسران هم مدرسه فنی، اما در کنارش به آنها تیراندازی و فنون جنگ هم یاد میدادهاست. و اینجا نقطه تلاقی دوتا تصویر او با یکدیگر است. دوتا تصویری که درواقع هیچ مشکلی باهم ندارند اما ظاهرشان باهم سر سازگاری نخواهد داشت. جمع آخوند روشنفکری که دنبال وحدت است و کسی که برای جنگ هم دغدغه دارد، کسی که اعتصاب غذا هم میکند و شیعیان را به اعتصاب و تظاهرات علیه دولت وقت دعوت میکند، ممکن نیست.
?تصویری که همه این سالها جسته و گریخته از امام صدر نشانمان دادهاند، نه اینکه مخدوش باشد، که همهاش نبودهاست و این «همه نبودن»، خودش یکجور قلب واقعیت است. غلبهی روایت کلان بر روایتهای خرد مانع دیدن همهی او شدهاست. اگر عکس او در جمع آدمهای خوشپوش و سیگاری را نشانمان دادند و ذوقش را کردند، عکس او در اردوگاه «جنتا» که چوب بلندی در دست دارد، عبایش را کنار گذاشته و برای جمعیتی که دورش حلقه زدهاند از فنون رزم میگوید، همانقدر دلفریب است. سید خوشچهره و خوشلباسی که در همه حال خوب و بینقص است، اما همیشه نیمی از او را دیدهایم. فقط نیمهی روشن یک ماه را دیدهایم.
✍#ساجده_ابراهیمی
? @Islamic_Awakening