شهید ابراهیم باقری زاده
گنجینه اطلاعات شهدای جهان اسلام:
شهید دفاع مقدس
مشخصات فردی شهید
نام:#ابراهیم_باقری_زاده??
تاریخ تولد:1337/1/1
تاریخ شهادت: 1365/10/19
محل شهادت:شلمچه
نحوه شهادت:نامعلوم
درجه :فرمانده گردان امام رضا ع
@behtarin_farmandeh
????#ایران شهیددفاع مقدس
مشخصات فردی شهید
????
نام:#ابراهیم_باقری_زاده??
تاریخ تولد:1337/1/1
تاریخ شهادت: 1365/10/19
محل شهادت:شلمچه
نحوه شهادت:نامعلوم
درجه :فرمانده گردان امام رضا ع
@behtarin_farmandeh
============>???
??#ایران
معلومات شخصیة الشهيدة فی
حَرب مقدسة(الحرب بین عراق و ایران )
الاسم : ابراهیم باقرى زاده ??
تاريخ المیلاد : 1958 مارس 21
تاريخ الشهادة : 1987 كانون الثاني 9
محل الشهادة : ايران-شلمجه
كيفية الشهادة : غير معروف
المنصب : قائد الكتبية الامام الرضا (ع)
============>???
personal identification of
martyr: Holy defence
Name: Ebrahim Bagherizadeh?
Date of birth:21/3/ 1958
Date of martyrdom:9/1/1987
place of martyrdom: Shalamcheh , Iran
The way of martyrdom: unknown
Rank : Imam Reza (AS)battalion commander
~~~~~~~~~~~~???
?گنجینه اطلاعات شهدای جهان اسلام
==========================
شهداء كنوز المعلومات في العالم الإسلامي
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
?Martyrs of the Islamic world’s information treasures
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
زندگینامه ومعرفی کانال شهید⏬
? @martyrs_of_Islamic_world
http://ادرس وبلاگ
martyrsofislamicworld.blog.ir
#شهید_ابراهیم_باقری_زاده
#معرفی_نامه
?سردار شهید ابراهیم باقری زاده در سال 1337 در کازرون به دنیا آمد. تحصیلاتش در مدارس مجتهد، ادب و هنرستان دکتر شریعتی تا سطح دیپلم ادامه یافت. در عین حال در کنار درس و مدرسه، جهت امرار معاش و تأمین هزینه تحصیل به کارهای مختلفی اشتغال ورزید.
?معلوم بود دلش اینجا نیست. بعد از شهادتِ محسن، آرام و قرار نداشت. چیزی در سینه اش سنگینی می کرد. می گفت: «داغی که بعد از عملیات فاو بر دلم نشست هنوز شعله می کشد که بعضی از دوستانم راه خودشان را گرفتند و رفتند؛ ما از قافله عقب ماندیم حاجی! سینه ام دارد منفجر می شود؛ می ترسم آخر عقب بمانیم و به خیل این شهدا نرسیم؛ می ترسم فردا فرمانده گردان امام رضا(ع) راست راست بین خانواده های شهدا قدم بزند و آب هم از آب تکان نخورد … آه … رضا جان! قربان غریبی ات آقا …!». و بعد، بغض غریبی گلویش را گرفت و یک قطره اشک داغ، روی گونه هایش غلطید و آب پاکی روی دستش ریخت. آهی کشید و در چشمانم خیره شد. از یک طرف چشم به عملیات فردا دوخته بود و از طرف دیگر دل و جانش در زیر گنبد طلایی امام رضا(ع) پرپر می زد. می گفت: «چندین ماه است که سعادت خاک بوس آقا را نداشته ام. دلم برای زیارت ضریحش یک ذره شده است. خاک جبهه هم که هزار ماشاءالله از سر و شانه آدم بالا می رود؛ عجب دامن گیر است این خاک غریب.
?انگار همه حرفهای او را فرشتگان آسمان، واژه واژه برای خدا نوشته بودند. وگرنه خاک فاو حداقل برای ما که یک چشممان به دنیا و چشم دیگرمان به عقبی بود آنقدرها هم که او می گفت، دامن گیر نبود.
?فردای عملیات اولین خبری که مثل موج انفجار توی منطقه پیچید، خبر شهادت ابراهیم بود. تلاش بچه ها برای پیدا کردن پیکر مطهرش بی نتیجه ماند. به گمانم باز مثل دفعه پیش ، پلاکش را دور انداخته بود. اما چند روز بعد، ناگهان همه چیز تمام شد. خبر ابراهیم را از مشهد آورند … .
?بگذار خیلی ها خودشان را به ندیدن و نشینیدن بزنند. بگذار چشم های ظاهر بین خیلی ها این امدادها و این کرامات را نادیده بگیرند. باور کنید بچه های ستاد معراج خودشان باورشان نمی شد که تابوت فرمانده گردان امام رضا(ع) را با شهدای مشهد مقدس اشتباه بگیرند. به هر حال اشتباه یا درست تا به خودشان آمدند، پیکر چاک چاک ابراهیم، به مشهد مقدس رسیده و ضریح مطهر آقا را هفت بار طواف کرده بود و شاید اگر پیگیری بچه های لشکر نبود ابراهیم برای همیشه در جوار شهدای گمنام مشهد، آرام می گرفت.
?آری این گونه در ناباوری تمام، ابراهیم بعد از زیارت آقا به دوست دیرینه اش شهید محسن خسروی و دیگر شهدای جان بر کف کازرون پیوست.
@behtarin_farmandeh