سر برگي از آئينه: مجموعه خاطرات سردار شهيد عباس رضائي سردره
1- به نام پاسدار ولايت عباس …
از آنان بنويسم كه قلم در سربرگ آسمان، لحظه لحظه ورود قاصدك ها را اعلام مي كند؛ امشب سحر با صبح صادق طلعت نوري را خوانان است كه در بلنداي مناره هاي عشق زمزمه يار را مي شنوند. صداي بانك اذان را مي شنويد، گويي پيامي مي دهند. آري وجودي از ساكنان عرش پاي بر فرش خاك مي گذارد. امروز عقربه هاي ساعت، وقت طلوع صبح را نشانه گرفته .
تا او در اين زمين سكني گزيند ونامش به نام پاسدار ولايت« عباس» ناميده شود. آري او ست كه با درخشش خود در 22 تيرماه سال 1347نزديك اذان صبح درخانه ي پدري اش شهر بندرعباس به دنيا آمد. برگرفته از راويت بني اسدي، خاطرات شهيد عباس رضائي سردره
2- فرزند چهارم
پدرش حسين رضايي سردره داراي تحصيلات ششم ابتدايي قديم و اكنون كارمند بازنشسته نيروي انتظامي (شهرباني سابق) است. مادرش، زهرا جعفري نژاد خانه دار و داراي تحصيلات پنجم نهضت سواد آموزي است اين خانواده داراي پنج فرزند هستند كه شهيد فرزند چهارم خانواده است.
راوي بني اسدي، خاطرات شهيد عباس رضائي سردره
3- درآمد خانواده
پدرش علاوه بر كار دولتي ( بازنشسته نيروي انتظامي) مقداري از درآمد خانواده را از طريق زمين كشاورزي كه در روستاي خود داشت تأمين مي كرد.
راوي بني اسدي، خاطرات شهيد عباس رضائي سردره
4- جثه بسيار قوي
جسمش را از همان دوران كودكي با تقويت قواي جسماني تنومند ساخت تا در آينده با گرداب حوادث تن را بيارايد. عباس دو سال تمام از مادرش شير خورد. او جثه بسيار قوي داشت و كمتر مريض مي شد. او فقط يك بار در كودكي به مريضي سخت مبتلا شد.
برگرفته از راويت بني اسدي، خاطرات شهيد عباس رضائي سردره
5- شوق حضور
او نظاره گر ظلم ستيزي طاغوتيان بود و بعد از دوران ابتدايي در دبستان محمديه بندرعباس و دوره راهنمايي در مدرسه شهيد ساياني كه طي نمود. اول دبيرستان در مدرسه شهيد چمران بود كه شوق حضور در ميدان هاي نبرد با دشمن دون در او به اوج رسيد ودرس را نيمه تمام گذاشت.
برگرفته از راويت بني اسدي، خاطرات شهيد عباس رضائي سردره
6- اداي فريضه
عباس در خانواده اي متدين و مذهبي چنان پرورش يافت كه از همان كودكي نماز خواندن را در كنار والدين خود فرا گرفت. سحرها زودتر از ديگران بلند مي شد و سحري را آماده مي كرد، از سن 12 سالگي روزه مي گرفت.
راوي بني اسدي، خاطرات شهيد عباس رضائي سردره
7- احترام به خانواده
با پدر و مادرش بسيار مهربان و صميمي بود و با خواهران و برادران خود به خوبي رفتار مي كرد. ارتباط خوبي با بچه هاي فاميل داشت. راوي بني اسدي، خاطرات شهيد عباس رضائي سردره
8- تفريحات دوست داشتني
تابستان هاي دوران كودكي را در كنار دوستان اوقات فراغت خود را به دوچرخه سواري و موتور سواري مي گذارند و شنا در دريا يكي از تفريحات دوست داشتني او بود.
راوي بني اسدي، خاطرات شهيد عباس رضائي سردره
9- تيم فوتبال
ورزش مورد علاقه اش فوتبال بود و در تيم فوتبال خورشيد بازي مي كرد.
راوي بني اسدي، خاطرات شهيد عباس رضائي سردره
10- حرفه مكانيكي
به حرفه مكانيكي علاقه زيادي داشت و به همين جهت با اين فنا آشنا شد.
راوي بني اسدي، خاطرات شهيد عباس رضائي سردره
11- درمسير انقلاب بود
پدر و برادرانش با انقلابيون شهر بندرعباس ارتباط بسيار نزديكي داشتند و همين موضوع باعث شد از همان كودكي در مسير انقلاب قرار بگيرد.
راوي بني اسدي، خاطرات شهيد عباس رضائي سردره
12- نظاره گر انقلاب
برادرش محمد با شركت در جلسات انقلابي شهر فعاليت ها را دراستان سازماندهي مي كرد و پايگاه آنان منزل مرحوم حاج علي مظفري بود.اين حوادث عباس رادر جريان انقلاب سوق مي داد
راوي بني اسدي، خاطرات شهيد عباس رضائي سردره
13- نقطه شروع
قبل از انقلاب شبي يكي از روحانيون كه در مسجد كوفه بندرعباس سخنراني مي كرد.درگيري ساواك با انقلابيون باعث شد سخنران را به منزل برادرش محمد انتقال دهند و از ماشين پدرش براي جابه جايي استفاده كنند. اين حوادث او را هر چه بيشتر در جريان و كوران انقلاب قرار داد و روز به روز علاقه او به اسلام و انقلاب بيشتر شد ونقطه شروع اوبراي حضور در جبهه بود.
راوي بني اسدي، خاطرات شهيد عباس رضائي سردره
14- علاقه به آموزه هاي انقلاب
مسئوليت سازماندهي انقلابيون استان با برادرش بود. اين حوادث علاقه او را به اسلام و انقلاب و آموزه هاي حضرت امام خميني رحمه ا… عليه بيشتر مي كرد.
راوي بني اسدي، خاطرات شهيد عباس رضائي سردره
15- عشق به جبهه
عضو فعال پايگاه بسيج مسجد فاطميه بود. با شروع جنگ او كه در دوره راهنمايي مشغول به تحصيل بود عشق و علاقه به جبهه در وجودش شعله ور شد.
راوي بني اسدي، خاطرات شهيد عباس رضائي سردره
16- دست كاري شناسنامه
دوره راهنمايي كه بود،عشق و علاقه او به جبهه در وجودش شعله ور شد. و در سن 13 سالگي با دست كاري شناسنامه اش عازم جبهه شد.
راوي بني اسدي، خاطرات شهيد عباس رضائي سردره
17- 5سال در جبهه…
با دست كاري شناسنامه اش عازم جبهه شد و تا زمان شهادتش به طور متناوب 5 سال در جبهه ها حضور داشت.
راوي بني اسدي، خاطرات شهيد عباس رضائي سردره
18- پاي برتربت سالكان
بعد از گذراندن دوره هاي مقدماتي آموزش نظامي به عنوان نيروي رزمي در گردان لشكر 41 ثار ا… در 1361 براي اولين بار پا ي بر تربت مقدس (سالكان) جبهه نهاد.
برگرفته از راويت بني اسدي، خاطرات شهيد عباس رضائي سردره
19- دوره هاي آموزشي
با شجاعت فرواني كه داشت به واحد تخريب لشكر 41 ثارا… رفت و دوره هاي مقدماتي خنثي سازي مين و انفجارات را در اهواز طي نمود.
راوي بني اسدي، خاطرات شهيد عباس رضائي سردره
20- آغاز عمليات هاي آبي
دوره هاي مقدماتي خنثي سازي مين و انفجارات را در اهواز طي نمود و با آغاز علميات هاي آبي آموزش غواصي را نيز در اهواز به اتمام رساند.
راوي بني اسدي، خاطرات شهيد عباس رضائي سردره
21- آموزش غواصي
با آغاز علميات هاي آبي، آموزش غواصي را در اهواز به اتمام رساند و در بسياري از عملياتي هاي آبي و خاكي سپاه به عنوان نيروي بسيجي حضور پيدا كرد.
راوي بني اسدي، خاطرات شهيد عباس رضائي سردره
22- به درجه معنويت رسيد
سال هاي آخر عمرش متجاوز از 18 سال نبود و به مراتب بالايي از معنويت و روحانيت دست يافت.
راوي بني اسدي، خاطرات شهيد عباس رضائي سردره
23- به آرزويش رسيد
او به آرزوي ديرينه اش رسيد و در سن 5/18 سالگي مورخ 7/11/1365 در منطقه شلمچه به شهادت رسيد و ليست او جزء شهداي مفقودالاثر مورد تاييد تعاون سپاه قرار گرفت. او جاويد الاثر ماند و بعد از 10 سال توسط گروه تفحص پيكر مطهرش پيدا شد و در بهشت زهراي بندرعباس به خاك سپرده شد.
راوي بني اسدي، خاطرات شهيد عباس رضائي سردره
24- يك هفته فاصله
فاصله شهادت شهيد عباس رضايي سردره با برادرش علي رضايي سردره يك هفته بود.
خاطره اي از شهيد عباس رضايي سردره
25- درسش خوب بود
وضعيت درس او خوب بود. اول دبيرستان كه بود به جبهه اعزام شد. خاطره اي از شهيد عباس رضايي سردره
26- فعاليت هاي فرهنگي
فعاليت هاي مذهبي و فرهنگي را در مسجد شهيد كاوه (بندرعباس) و مسجد فاطميه انجام مي داد.
خاطره اي از شهيد عباس رضايي سردره
27- امرار معاش
خانواده اش در آمد خوبي داشتند گندم و خرماي زمين هايشان را در شهر مي فروختند و از اين راه امرار معاش مي كردند. خاطره اي از شهيد عباس رضايي سردره
28- پدرش انقلابي بود
پدرش در شهرباني كار مي كرد. روحانيون اول از او ترس داشتند و اما بعداً كه پدرش را شناختند كه انقلابي است با او ارتباط خوبي برقرار كردند. خاطره اي از شهيد عباس رضايي سردره
29- ارتباط با روحانيت
پدر و برادرانش در دوران انقلاب رابطه خوبي با روحانيون داشتند ( حاج آقا عباس مظفري، كرمي و اسلامي زاده) كه همراه هم يك گروه تشكيل داده بودند كه فعاليت هاي انقلابيون را سازماندهي مي كردند.
خاطره اي از شهيد عباس رضايي سردره
30- شركت فعال در تظاهرات
عباس همراه با برادر هايش در تظاهرات و فعاليت هاي انقلابي شركت مي كرد.
خاطره اي از شهيد عباس رضايي سردره
31- وقتي جبهه بود…
وقتي جبهه بود در يكي از عمليات ها پايش مجروح شد به خانه باز گشت. مادرش اصرار به ماندن مي كرد ولي او علارغم اصرار پدر و مادرش باز به جبهه مي رود.
خاطره اي از شهيد عباس رضايي سردره
32- امام خميني(ره) دستور داده
وقتي پاهاش تو جبهه مجروح شد به خونه بازگشت. مادرش زياد اصرار مي كنه كه نره ولي عباس مي گه، امام دستور داده بايد برم. خاطره اي از شهيد عباس رضايي سردره
33- مورد هدف قرار گرفت
مرحله سوم علميات كربلاي 5 بود. يك گروه 25 نفره همراه گروه تخريب و 4 نفر از دوستاش به پشت خاكريز دشمن رفتند يك دفعه عباس بلند شد و توسط دوربين مادون قرمز دشمن مورد هدف قرار گرفت. طي حمله انحرافي زخمي شد، به علت آتش شديد دشمن كسي نمي تونست اون رو به عقب بياره خون زيادي ازش رفته بود. وبه آرزوي ديرينه اش رسيد. 10 سال در همان منطقه مفقود الاثر ماند.
راوي پدر شهيد عباس رضايي سردره
34- بعد از10سال
نحوه با خبر شدن از شهادت عباس، اول مفقود الاثر شده بود، حاجي رو فرستادم در بين زخمي هاي اهواز او را پيدا نمي كردند پس از ده سال او را در همان منطقه پيدا كردند.
راوي پدر شهيد عباس رضايي سردره
35- رفقاي خوبي…
عباس جواني مذهبي بود رفقاي خوبي هم داشت نماز و روزه را به خوبي به جا مي آورد.
راوي پدر شهيد عباس رضايي سردره
36- از همه جلوتر بود
هميشه از همه جلوتر بود، قبل از رسيدن به سن تكليف سحرها زودتر بلند مي شد و سحري رو آماده مي كرد و روزه مي گرفت.
راوي پدر شهيد عباس رضايي سردره
37- دعاي شهادت
وقتی در جبهه دعای شهادت رو می خوندند از ما می خواست که دعا کنیم تا این دعا شامل دیگرای هم بشه. سخت ترین کارا رو زیر آتش دشمن می کرد.
راوي عباس محسنی همرزم شهید عباس رضایی سردره
38- گمنام بود
جلوی خط دشمن مین می کاشت از ما هم می خواست این کار را بکنیم طوری وا نمود می کرد که اهل دعا و نماز شب نیست. نماز شبش ترک نشد. مومن گمنام بود.
راوي عباس محسنی همرزم شهید عباس رضایی سردره
39- دوطرف نهر كه…
صبح اول عمليات كربلاي 5 به سمت درياچه ماهي رفتيم تا پيشروي داشته باشيم آنجا كه مستقر شديم (شهيد دژله، شهيد رضايي، حاج باقري، آقاي جعفري و شهيد دانش و …) با هم بوديم، پشت خط جبهه فاصله ما با عراقي ها حدود 40-30 متر بود. دو طرف نهر مستقر شديم. نوك خاكريز شهيد دژله نشسته بود و به سمت عراقي ها تيراندازي مي كرد و در پايين آقاي ترابي زاده و شهيد رضايي تند تند خشاب پر مي كردندو اسلحه ها را براي تير اندازي به ما مي دادند.
راوي محمود رمضان پور همرزم شهيد عباس رضايي سردره
40- عباس با چفيه
صبح علمیات کربلای 5 بود شهید دژله با صحبت هاش به ما روحیه می داد بهش گفتیم وقتی صحبت می کنی سرت را پایین بیار، گفت: بزار ببینند. تو همین وضعیت یک گلوله به سر او خورد و روی زانو های عباس پایین آمد عباس با چفیه سرش را بست خون از گردنش می چکید وبه شهادت رسيد پیکر مطهرش را روی ماشین زرهی انتقال داديم.
راوي محمود رمضان پور همرزم شهيد عباس رضايي سردره
41- حسابي منقلب شد
خبر شهادت انصاریان را که بهش داديم حسابی منقلب شد وبا حالت بدی گریه می کردو می گفت: اگر آدم لیاقت شهادت داشته باشه مهم نیست تیر به کجاش بخوره.
راوي محمود رمضان پور همرزم شهيد عباس رضايي سردره
42- منطقه لو مي ره
دو سه روز به علمیات مرحله سوم كربلاي 5مونده بود كه برای شناسایی به جزیره بوارین رفته بودیم عباس گفت: با این فاصله که بین ما وعراقی ها است نیاز به شناسایی نیست اگر بريم شناسایی، منطقه لو می ره. با چشم مسیر و موانع رو شناسایی كرد.
راوي محمود رمضان پور همرزم شهيد عباس رضايي سردره
43-اين قدر شجاعه
مسئول معبرش كردن مسیر را پشت دوربین بهش نشون دادیم، شب مستقر شدند. آقای بارانی فرمانده گردان بود پیش او رفتم و تعریف شجاعتش روکردم. فرمانده گفت: یعنی واقعاً این قدر شجاع است. خدا کنه گرداني که پشت سرشه رو جلو ببره. راوي محمود رمضان پور همرزم شهيد عباس رضايي سردره
44- هيچ ترسي نداشت
دوسه شب به مرحله سوم علمیات کربلای 5 مونده بود. او چون مسئول معبر بود گردان پشت سرش رو در تاريكي شب هدايت مي كرد. زمانی که بابی سیم باهاش حرف می زدیم می خندید وهيچ ترسي نداشت.
راوي محمود رمضان پور همرزم شهيد عباس رضايي سردره
45- غريبانه شهيد شد
خیلی غریبونه در منطقه شهید شد یکی از فرمانده های گردان از شجاعتش اون شب خيلي تعریف می کرد.
راوي محمود رمضان پور همرزم شهيد عباس رضايي سردره
46- جزيره بوارين
مرحله سوم علمیات کربلای 5 در حال طراحی بود، سه روز قبل به جزیره بوارین رفتند بعد از شناسایی معبر توسط بچه های اطلاعات، عباس مسئول معبر انتخاب شد.
راوي بنی اسدی، خاطراتی از شهید عباس رضایی سردره
47- با چشم …
مرحله سوم عملیات کربلای 5 بود که برای شناسایی به جزیره بوارین رفتند عباس به عنوان مسئول معبر انتخاب شد از پشت دوربین کاملاً توجیه شد با چشم موانع ومسیر رو شناسایی کرد.
راوي بنی اسدی، خاطراتی از شهید عباس رضایی سردره
48- مسئول معبر
سه روز قبل از مرحله سوم علمیات کربلای 5 بود که عباس به عنوان مسئول معبر، انتخاب شد. او باید گردان آقای مارانی را به خط دشمن می رساند. فرمانده ی تخریب به فرمانده گردان اطمینان داد که عباس بسیار شجاع است. راوي بنی اسدی، خاطراتی از شهید عباس رضایی سردره
49- با مهارت مثال زدني
شب علمیات فرا رسید و او با مهارت و جسارت مثال زدنی در محل تعیین شده گردان را هدایت کرد و کمترین هراسي در دل نداشت.
راوي بنی اسدی، خاطراتی از شهید عباس رضایی سردره
50- امكان انتقال …
شب علمیات بود، گردان را هدایت می کرد، آتش دشمن بسیار سنگین شده بود. عباس مورد اصابت دشمن قرار گرفت خون زیادی از او رفته بود. امکان انتقال او به پشت جبهه نبود. فرمان عقب نشینی آمد . واو در همان منطقه در تاريخ7/11/1365به شهادت رسيد ولي پيكر مطهرش همانجا تا 10سال مفقود الاثرماند.
راوي بنی اسدی، خاطراتی از شهید عباس رضایی سردره