ارباب وفا عباس
شبهه وهابیت : می گویند حضرت عباس رفت برای گروه آب بیاورد و توانست یک مشک را پر کند یعنی یک مشک آب برای این لشکری که 72 مرد و چند صد زن و کودک تشنه همراهش بوىند چه اهمیتی داشت؟ و بعد چرا می بایست حضرت عباس لب تشنه بمیرد مگر به منبع آب نرسیده بود حداقل باید خود را سیراب میکرد تا با فرزی و چالاکی بیشتری حرکت و جنگ میکرد تا تازه نفس میشد و سریعتر به گروه میرسید و ایضا از این مشک کوچک دیگر سهم خود را طلب نمیكرد و همه را به زنان و کودکان میداد آیا فكر نمیكنید لب تشنه حضرت عباس یك دروغ و برای تحریک احساسات باشد، خوردن آب از نهر فرات که وقت نمیگرفت، شما میگوید به دهان نزدیک کرد باز پس ریخت!!باز یکی نیست از اینها بپرسد که کی دید عباس از آب فرات نخورد به همراه او کسی نبود تا این واقعه را برای گروه خبر دهد که عباس آب را به دهان نزدیک کرد و ریخت .
جواب : ما در روايت داريم که خدا اگر به يك فردي بخواهد غضب كند، عقلش را از او سلب ميكند . و نمونه عینی اش هم همین سجودی کارشناس وهابی شبکه کلمه است که این گونه دُرفشانی ! میکند .
اولا : حضرت عباس دو مرحله رفت جهت آوردن آب که سری اول با چندین نفر دیگر بوده است و با بیست مشک نه یکی و در سری دوم که اکثرا همه مردها شهید شده بودن و کوکان باقی مانده بودند تنها بوده است .
در منابع آمده که ابن سعد مردى به نام عمرو بن حَجّاج زُبيدى را فرا خواند و سواران فراوانى را با او همراه كرد و به او فرمان داد تا بر راهآبى كه كنار لشكرگاه امام حسين عليه السلام بود. فرود آيد. سواران بر راهآب فرود آمدند.
از آن سو هنگامى كه تشنگى حسين عليه السلام و يارانش شدّت گرفت. برادرش عبّاس عليه السلام را فرا خواند و سى سوار و بيست پياده را با او همراه كرد و بيست مَشك به آنان داد. آنان در دلِ شب به فراتْ نزديك شدند. عمرو بن حَجّاج گفت: كيست ؟
هلال بن نافِع جَمَلى به او گفت: من پسرعموى تو از ياران حسين عليه السلام هستم. آمدهام تا از اين آبى كه از ما دريغ كردهايد. بنوشم.
عمرو به او گفت: بنوش گوارايت باد !
نافع گفت: واى برتو ! چگونه به من فرمان مىدهى كه از آب بنوشم. در حالى كه حسين عليه السلام و همراهانش از تشنگى در حال مرگاند ؟! عمرو گفت: راست مىگويى. اين را مىدانم ؛ امّا فرمانى به ما داده شده است و ناگزيريم كه اين فرمان را به انجام برسانيم.
هلال. يارانش را فرا خواند و به درون فرات رفتند. عمرو نيز يارانش را فرا خواند تا مانعِ آنان شوند. هر دو گروه. بر سرِ آب. سخت با هم درگير شدند. دستهاى مىجنگيدند و دستهاى. مَشكها را از آب پُر مىكردند. گروهى از ياران عمرو بن حَجّاج. كشته شدند ؛ ولى هيچ يك از ياران حسين عليه السلام. كشته نشدند. سپس آن گروه. با آب به لشكرگاهشان باز گشتند و حسين عليه السلام و همراهانش. آب نوشيدند. عبّاس عليه السلام. آن روز، «سَقّا (آبآور) » ناميده شد. (مقتل الحسين عليه السلام. خوارزمى : ج ۱ ص ۲۴۴، المفتوح: ج ۵ ص ۹۱ ، تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۴۱۲. أنساب الأشراف : ج ۳ ص ۳۸۹)
حال حضرت عباس عليه السلام که قبل از روز عاشورا به همراه چندين نفر براي آب آوردن رفته بودند. در روز عاشورا هم فقط حضرت عباس عليه السلام مانده بودند و بقيه ياران به شهادت رسيده بودند که تنها براي آب آوردن رفتند. نقل است :
هنگامى كه عبّاس بن على عليه السلام. اين [ وضعيت ] را ديد. به برادرانش : عبد اللَّه. جعفر و عثمان. پسران على - كه بر او و پسرانش درود باد - و مادر همگى آنها اُمّ البنين عامِرى از آل وحيد بود. گفت : پيشقدم شويد - فدايتان شوم - و از سَرورتان. حمايت كنيد تا به پاى او جان دهيد».
آنان. همگى پيشقدم شدند و پيش روىِ حسين عليه السلام. با سر و گلوى خود. از او محافظت كردند.
هانى بن ثُوَيب حَضرَمى. به عبد اللَّه بن على. حمله بُرد و او را كُشت. سپس به برادرش جعفر بن على حمله بُرد و او را نيز كُشت.
و يزيد اَصبحى نيز عثمان بن على را با تير زد و كُشت. سپس به سوى او رفت و سرش را جدا كرد و نزد عمر بن سعد آمد و به او گفت : به من. پاداش بده !
عمر گفت : برو از اميرت (يعنى عبيد اللَّه بن زياد) بگير !
عبّاس بن على عليه السلام. باقى ماند و پيشِ روى حسين عليه السلام مىجنگيد و هر كجا حسين عليه السلام مىرفت. همراهش مىرفت تا آن كه كشته شد. خدايش رحمت كند . (الأخبار الطوال: ص ۲۵۷، تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۴۴۸)
یا
دشمنان بر حسين عليه السلام حمله بردند و بر لشكرش. غلبه كردند. تشنگى بر او شدّت گرفت. بر سيلبند فرات بالا رفت تا خود را به آب برساند و برادرش عبّاس عليه السلام. پيشِ رويش بود. سواران ابن سعد. راه بر او گرفتند. در ميان آنان. مردى از بنى دارِم بود كه به آن سواران گفت : واى بر شما ! ميان او و فرات. حائل شويد و آب را در اختيارش نگذاريد.
حسين عليه السلام گفت : «خدايا ! او را تشنه بگذار !».
دارمِى. خشمگين شد و تيرى به سوى حسين عليه السلام انداخت كه بر زير گلويش نشست. حسين عليه السلام. تير را بيرون كشيد و دستش را زير گلويش گرفت. كفِ دستانش از خون. پُر شد. آنها را پاشيد و سپس گفت : «خدايا ! از آنچه با پسر دختر پيامبرت مىكنند. به تو شكايت مىكنم». سپس به جايگاه خود. باز گشت. در حالى كه تشنگىاش. شدّت يافته بود.
دشمنان. گِرد عبّاس عليه السلام را گرفتند و او را از حسين عليه السلام. جدا كردند. عبّاس عليه السلام نيز به تنهايى با آنها جنگيد تا به شهادت رسيد. رضوان الهى بر او باد !
شركت كنندگان در قتل او. زيد بن وَرقاء حَنَفى و حَكيم بن طُفَيل سِنبِسى بودند كه پس از آن كه زخمهايش افزون شد و ديگر نتوانست حركت كند. او را به شهادت رساندند . (الإرشاد: ج ۲ ص ۱۰۹، إعلام الورى: ج ۱ ص ۴۶۶)
ثانیا : آورده است که چرا می بایست حضرت عباس لب تشنه بمیرد مگر به منبع آب نرسیده بود حداقل باید خود را سیراب میکرد تا با فرزی و چالاکی بیشتری حرکت و جنگ میکرد تا تازه نفس میشد و سریعتر به گروه میرسید و ایضا از این مشک کوچک دیگر سهم خود را طلب نمیكرد و همه را به زنان و کودکان میداد.
جواب : به خدا قسم که سرور و پیشوای همچین شخصی شایسته است که عُمر باشد ! آمده که عُمر در جنگ احد فرار میکرد و حتما با خود میگفت که خداوند از پیامبرش دفاع میکند پس من چرا خودم را به کشتن دهم. و او به دروغ میگفت که خدا دستور به فرار داده است .
فرار عمر در جنگ حنين: عمر را ملاقات كردم، گفتم چرا مردم فرار مىكنند ؟ گفت امر و دستور خداوند اين است. صحيح البخاري، ج 4 ص 58، ح3142 . و ابن حجر عسقلانى و … در توجيه اين سخن عمر كه فرارش را به خداوند نسبت داده است مىنويسند:
قوله ( أمر الله ) أي حكم الله وما قضى به.
يعنى مقصود عمر از اين كه گفته «امر الله» اين است كه قضا و قدر الهى اين است كه ما فرار كنيم!.
فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 8، ص 29 و …
اگر اين توجيه عمر را بتوان قبول كرد، بايد گفت كه هيچ گناهكارى در عالم باقى نخواهد ماند؛ زيرا همه گناهكاران مىتوانند اعمال بدشان را به اين صورت توجيه كنند.
و اين سخن خلاف دستور خداوند است كه نهى صريح در فرار از جنگ دارد:
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبَار.
اى افرادى كه ايمان آوردهايد! هنگامى كه با انبوه كافران در ميدان نبرد رو به رو شويد، به آنها پشت نكنيد (و فرار ننماييد).
و در آيه ديگر هر گونه فرار از جنگ را روبرو شدن با خشم و غضب الهى و گرفتار شدن در آتش مىداند:
وَ مَن يُوَلِّهِمْ يَوْمَئذٍ دُبُرَهُ إِلا مُتَحَرِّفًا لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيزًِّا إِلىَ فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَ مَأْوَئهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ المَْصِير. الأنفال / 15 و 16.
و هر كس در آن هنگام به آنها پشت كند- مگر آنكه هدفش كنارهگيرى از ميدان براى حمله مجدد، و يا به قصد پيوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد- (چنين كسى) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جايگاه او جهنم، و چه بد جايگاهى است!.
حال این وهابی هم وقتی سیره عمر را میبیند که دست به توجیهش خوب است ، میگوید که حضرت عباس خودش را قبل از کودکان و سرورش سیراب میکرد . اما او واقعا حضرت ابوالفضل را نشناخته است چون شاید من و شما اگر بودیم با چنین توجیهی خود را سیراب می كردیم؛ ولی در اینجا سخن از شخصیت بزرگی است، كه باید از او دید و شنید و یاد گرفت.
البته به نظر می رسد آن چه در صحرای كربلا رخ داد، و برای هر انسان غیوری آزار دهنده است صدای العطش كودكان است. گمان می كنید آیا با این حال مرد بزرگی مثل حضرت ابوالفضل بتواند آب بنوشد؟!
گاهی اعمال مشمول قاعده مصلحت اندیشی های عاقلانه نیست، بلكه در آن فطرت به خودی خود حكم دارد. این حكم كه نتوان با وجود تشنگی دیگران، خود سیراب شد، از این دست است.
خیلی از قضایای اخلاقی چنینند. مثلا امانت یا حیا یا غیرت اموری نیستند كه بر سر آنها معامله شود، و اگر در جایی مصلحت بود، مجاز گردند.
البته عجیب نیست چون وهابی ها از این سری افاضات صد من یک غاز جهت کاست از ارزش کار اهل بیت زیاد می آورند . مثلا در مورد پدر حضرت عباس ، حضرت علی هم میگویند که ایشان در جنگ خندق عمرابن عبدود را به نامردی ( نستجیر به اله ) کشته است !!! ( آنها همان ضربتی را میگویند که پیامبر فرمود ارزشش بیشتر از ثواب اعمال امتم تا قیامت است یا گفت که امروز تمام اسلام در برابر تمام کفر ایستاده )
یا آنها میگویند که لیله المبیت ( خوابیدن حضرت علی در جای پیامبر ) هم ارزش زیادی نداشته است و پیامبر او را با این کار میخواست به کشتن دهد و ابوبکر را نجات دهد که با خود به غار برده . ( البته آنها نمیگویند که اگر حضرت علی در ان شب برای نجات پیامبر این کار را نمیکرد آیا عمر که از جنگها فرار میکرده میخواسته بخوابد ! یا ابوبکری که در راه دیده بود و به غار برده بود و در غار به خاطر جانش ترسیده بود و خداوند سکینه و ارامش را فقط بر پیامبرش نازل کرد )
اما حضرت ابوالفضل در امتحان سختی قبول شد . او اصلا میتوانست با برادرش به کربلا نیاید تا کشته نشود یا میتوانست امان نامه شمر را قبول کند : نقل است شمر براى جدايى انداختن ميان امام عليه السلام و برادرش عبّاس عليه السلام امان نامه داده است :هنگامى كه شمر بن ذى الجوشن. نامه را [ از ابن زياد براى ابن سعد ]گرفت، او و عبد اللَّه بن ابى مُحِل برخاستند. عمّه ابن ابى مُحِل. اُمّ البنين [ مادر عبّاس عليه السلام ]. دختر حِزام، همسر على بن ابى طالب عليه السلام بود كه عبّاس عليه السلام، عبد اللَّه، جعفر و عثمان را براى او به دنيا آورد. عبد اللَّه بن ابى مُحِلّ بن حِزام بن خالد بن ربيعة بن وحيد بن كعب بن عامر بن كِلاب گفت: خداوند. [كار ]امير را به سامان آوَرَد! پسران خواهر ما همراه حسين هستند. اگر موافقى، اماننامهاى براى آنان بنويس.
گفت : باشد ؛ با كمال ميل !
آن گاه. به مُنشىاش فرمان داد و اماننامهاى براى آنان نوشت و عبد اللَّه بن ابى مُحِل. آن اماننامه را با غلامش به نام كُزمان. فرستاد. هنگامى كه او بر آنان در آمد. آنان را فرا خواند و گفت : اين. امانى است كه دايىتان براى شما فرستاده است.
آن جوانان ( فرزندان امّ البنين ). به او گفتند: به دايىمان. سلام برسان و به او بگو: ما نيازى به امانِ تو نداريم. امان خدا. بهتر از امانِ فرزند سميّه است.
شمر بن ذى الجوشن. با نامه عبيد اللَّه بن زياد به عمر بن سعد، به سوى او آمد. چون بر او در آمد و نامه را خواند، عمر به او گفت: واى بر تو ! چه مىخواهى ؟ خدا. از خانهات دورت بدارد (آواره گردى) و آنچه را برايم آوردهاى. زشت گردانَد ! به خدا سوگند. گمان مىكنم كه تو مانع شدهاى تا آنچه را به او نوشته بودم. بپذيرد. كارِ ما را تباه كردى. ما اميد داشتيم كه كار. سامان پذيرد. به خدا سوگند، حسين. تسليم نمىشود. جانى غيرتمند در وجودش نهفته است.
شمر به او گفت: به من بگو كه چه مىكنى ؟ آيا فرمانِ اميرت را اجرا مىكنى و دشمنش را مىكُشى ؟ اگر نه. سپاه و لشكر را به من. وا گذار.
عمر گفت: هرگز به تو واگذار نمىكنم و خودم كار را به انجام مىرسانم ! تو هم كارى را به عهده بگير و فرمانده پيادگان باش.
عمر. پنجشنبه شب، نُه روز از محرّم گذشته. حركت كرد [ و حمله كرد ]. شمر نيز آمد تا جلوى ياران حسين عليه السلام ايستاد و گفت: خواهرزادگان ما كجا هستند ؟
عبّاس عليه السلام و جعفر و عثمان، فرزندان على عليه السلام. بيرون آمدند و به او گفتند: چه مىخواهى و در پى چه هستى ؟
گفت: شما اى خواهرزادگانم در امان هستيد.
آن جوانان به او گفتند : خداوند تو و امانت را لعنت كند ! اگر تو دايىِ ما هستى. به ما امان مىدهى. در حالى كه فرزند پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله در امان نيست ؟ (تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۴۱۵ ؛ الإرشاد: ج ۲ ص ۸۹ ، أنساب الأشراف : ج ۳ ص ۳۹۱، المنتظم: ج ۵ ص ۳۳۷)
پس از این ازمون و نیاشامیدن آب بود که امام حسين عليه السلام پس از شهادتش فرمود : «اكنون. پُشتم شكست و چارهام ناچار گشت». (مقتل الحسين عليه السلام. خوارزمى: ج ۲ ص ۲۹، الفتوح: ج ۵ ص ۱۱۴)
و باز او از چنان جايگاه بلند و مكانت والايى برخوردار است كه به گفته سيّد الساجدين زين العابدين عليه السلام :
إنَّ لِلعَبّاسِ عِندَ اللَّهِ تَبارَكَ وتَعالى مَنزِلَةً يَغبِطُهُ بِها جَميعُ الشُّهَداءِ يَومَ القِيامَةِ .
الأمالى. صدوق : ص ۵۴۷ ح ۷۳۱. بحار الأنوار : ج ۴۴ ص ۲۹۸ ح ۴.
براى عبّاس عليه السلام. نزد خداوند - تبارك و تعالى منزلتى است كه همه شهدا در روز قيامت به او رَشك مىبرند.
و آنها واقعا حضرت عباس را نشناخته اند چون او :
1 : بدون اجازه در كنار امام حسین علیهالسلام نمى نشست، و اگر پس از اجازه مى نشست، مانند عبد خاضع دو زانو در برابر مولایش مى نشست. (معالى السبطین : ج 1، ص 443 )
2 : روایت شده: در طول 34 سال عمر حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام آن بزرگوار هرگز به برادرش امام حسین علیهالسلام برادر خطاب نكرد، بلكه با تعبیراتى مانند سیدى، مولاى، یابن رسول الله، آقاى من ، سرور من ، اى پسر رسول خدا، آن حضرت را صدا مى زد، جز در آخرین ساعت عمر، در آستانه شهادت ، كه صدا زد: (برادر، برادرت را دریاب !)این تعبیر نیز یك نوع ادب بود، زیرا بیانگر آن بود كه برادرت رسم برادرى را با بهترین وجه ادا كرد، اكنون تو نیز اى برادر، با مهر برادرى به من بنگر! (شخصیت ابوالفضل العباس علیه السلام از: عطایى خراسانى ، ص 116 – 117 )
و شاعر چه زیبا از زبان حضرت ابوالفضل در تعزیه اش گفته است که :
مظلومم حسین جان
محرومم حسین جان
برادر جان حسین قربان نامت
برادر نیستم هستم غلامت
عزیز دل زهرا
طلایه دار ایوانت منم من
غلام جان به قربانت منم من
حسین جان
برادر جان تو شاهی من غلامم
بود تا زنده عباست مخور غم
دمی هم در حضورت مینشینم
دم دیگر تو را جانا نبینم .
در آخر هم به امثال این وهابی ها که چنين معارف عاليی در مغز تهيشان فرو نمي رود و از ادب چه مي فهمند که قرار باشد چنين مساله اي را اهم و مهم کنند و پول میگرند تا شبهه جاهلانه درست کند میگویم که : آن كس كه دوزخ پيش روى اوست و به او آبى چركين نوشانده مىشود (یوسف/16)
آن را جرعه جرعه مىنوشد و نمىتواند آن را فرو برد و مرگ از هر جانبى به سويش مىآيد ولى نمىميرد و عذابى سنگين به دنبال دارد (یوسف /17)
ثالثا : وهابی آورده است که فكر نمیكنید لب تشنه حضرت عباس یك دروغ و برای تحریک احساسات باشد !
ما که نفهمیدیم چرا او میخواهد به دروغ بگوید که اصحاب امام حسین تشنه نبودند . این دستور ابن زیاد به حر بود که امام حسین را در محلی بی آب فرود آور
مثلا نقل شده : چون صبح شد. حسين عليه السلام فرود آمد و نماز صبح را خواند. آن گاه با شتاب. سوار شد و ياران خود را به جانب چپ برد و مىخواست كه پراكندهشان كند ؛ امّا حُر مىآمد و آنها را بر مىگردانْد. حسين عليه السلام نيز او را بر مىگردانْد و چون آنها را به سوى كوفه مىراند، مقاومت مىكردند و راهِ بالا. در پيش مىگرفتند و همچنان با هم راه مىپيمودند تا به نينوا رسيدند ؛ جايى كه حسين عليه السلام. آن را منزلگاه قرار داد.
در اين وقت. سوارى بر اسبى اصيل. پديدار شد كه مسلّح بود و كمانى بر شانه داشت و از كوفه مىآمد. همگى ايستادند و منتظرش بودند. چون به آنها رسيد. به حرّ بن يزيد و يارانش سلام گفت ؛ امّا به حسين عليه السلام و يارانش سلام نگفت. آن گاه نامهاى به حر داد كه از ابن زياد بود و چنين نوشته بود: «وقتى نامه من به تو رسيد و فرستادهام نزد تو آمد، بر حسين سخت بگير و او را در بيابانِ بىحصار و آب فرود آور. به فرستادهام دستور دادهام با تو باشد و از تو جدا نشود تا خبر بياورد كه دستور مرا اجرا كردهاى. والسّلام !».
و حُر جماعت را وادار كرد كه در همان مكان بى آب و آبادى فرود آيند.
و … (تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۴۰۸؛ الإرشاد: ج ۲ ص ۸۲۲)
حال که فهمیدیم آنها در یک محل بی اب و علف خیمه زدند. و عبيدالله كه از كوفه بر جريان كربلا و نحوه رفتار عمر بن سعد با امام حسين عليه السلام نظارت داشت مرحله بعد را اجرا کرد و او که حاضر به مصالحه و پايان دادن ماجرا بدون خونريزى نبود و تلاش مى كرد كه اين امر را حادتر كند. به همين جهت در روز هفتم محرم نامه اى براى عمر بن سعد فرستاد و به وى فرمان داد كه ميان امام حسين عليه السلام و رود فرات ، حائل گردد و نگذارد كه آن حضرت و يارانش از آب فرات استفاده كنند. (أنساب الأشراف،بلاذرى، بيروت، دار الفكر، ج3، ص181 ، الفتوح،ج5،ص:91 ، الكامل،ج4،ص52 )
و تشنگي امام حسين عليه السلام و اصحاب ايشان نیز در منابع زیر آورده شده است و حتی نقل شده تشنگىِ حسين عليه السلام و يارانش. چنان شديد شد كه نزديك بود از تشنگى بميرند (الفتوح : ج ۵ ص ۹۲ )
یا
عطش الحسين. فاستسقى و ليس معهم ماء (الطبقات الكبرى،خامسة1،ص472، 473 ، الكامل،ج4، ص55 ، الأخبار الطوال : ص ۲۵۵ ، بغية الطلب فى تاريخ حلب : ج ۶ ص ۲۶۲۷)
و برخي از افراد عمر سعد به خاطر سنگدلی او که اصحاب امام را از آب منع کرده بود به لشکر امام حسين عليه السلام پیوستند (شذرات الذهب، ابن عماد حنبلي، ج1، ص274، بيروت، دار ابن كثير )
و دلیل آنها از مانع شدن امام حسین از آب به دلیل این بود که عثمان تشنه کشته شده بود :
نامهاى از عبيد اللَّه بن زياد براى عمر بن سعد آمد كه متنش چنين بود : امّا بعد، ميان حسين و يارانش و آب. مانع شو و قطرهاى از آن را نچشند، همان گونه كه با پرهيزگار پاكِ مظلوم، امير مؤمنان عثمان بن عَفّان كردند.
عمر بن سعد، عمرو بن حَجّاج را با پانصد سوار روانه كرد و بر شريعه (آبْراهِ) فرات فرود آمدند تا ميان حسين عليه السلام و يارانش و آب. مانع شوند و نگذارند قطرهاى از آن را بنوشند. اين. سه روز پيش از شهادت حسين عليه السلام بود. عبد اللَّه بن ابى حُصَين اَزْدى بَجَلى با حسين عليه السلام رويارو شد و گفت: اى حسين ! آيا به آب نمىنگرى كه مانند سينه آسمان [صاف و زلال ]است ؟! به خدا سوگند، قطرهاى از آن را نمىچشى تا تشنه بميرى !
حسين عليه السلام گفت: «خدايا ! او را تشنه بميران و هيچ گاه او را نيامرز».
به خدا سوگند، پس از اين ماجراها، او را در بيمارىاش. عيادت كردم. به خدايى كه هيچ خدايى به جز او نيست، سوگند، ديدم كه او آب مىنوشد تا اين كه شكمش. پُر مىشود و سپس. آنها را قِى مىكند و باز مىگردد. و مىنوشد تا شكمش پُر مىشود، امّا سيراب نمىشود ! اين. كارِ او بود تا جانش به در رفت. (تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۴۱۲. أنساب الأشراف : ج ۳ ص ۳۸۹)
یا
نامه ابن زياد به عمر بن سعد رسيد كه : «حسين و يارانش را از آب باز دار تا يك جرعه هم از آن ننوشند، همان گونه كه با پرهيزگار، عثمان بن عفّان. كردند».
هنگامى كه اين نامه به عمر بن سعد رسيد، به عمرو بن حَجّاج. فرمان داد تا با پانصد سوار برود و بر شريعه فرات. فرود آيد و ميان حسين عليه السلام و يارانش و آب مانع شود. اين. سه روز پيش از شهادت حسين عليه السلام بود و ياران حسين عليه السلام. سه روز را با تشنگى. سر كردند. ( الأخبار الطوال : ص ۲۵۵. بغية الطلب فى تاريخ حلب : ج ۶ ص ۲۶۲۷ )
البته ما نفهمیدیم که امام حسین را چرا به عثمان ربط داده اند ! مگر نه اینکه حضرت علی تنها کسی بود که برای خانواده عثمان که در محاصره بود آب فرستاد . برای اطلاع بیشتر به پست معرفی کامل عثمان
http://shiaanswering.blogfa.com/post-87.aspx
و قسمت حضرت علی و دفاع از عثمان بروید تا بفهمید چگونه یزیدیان نمک خوردند و نمکدان را شکستند .