حکایت هدایت
مجله موعود آذر ماه سال 1394 شماره 167
شاید شما هم برخی ایرادات شبهه روشنفکرانه را در مورد عزاداری سیّد و سالار شهیدان اباعبدالله الحسین(ع) و اشک برای آن حضرت را شنیده باشید. راجع به فواید اخلاقی، فردی و اجتماعی، سیاسی و دیگر فوائد و نتایج گریه بر مصائب اهل بیت(ع)، به ویژه اباعبدالله الحسین(ع) مطلب فراوان گفته شده است. در این مقدّمه کوتاه به دنبال بیان فواید نیستیم؛ ولی در جواب کسانی که شبهه می افکنند، بهتر است به برخی از فواید اشاره شود.
اشاره
شاید شما هم برخی ایرادات شبهه روشنفکرانه را در مورد عزاداری سیّد و سالار شهیدان اباعبدالله الحسین(ع) و اشک برای آن حضرت را شنیده باشید. راجع به فواید اخلاقی، فردی و اجتماعی، سیاسی و دیگر فوائد و نتایج گریه بر مصائب اهل بیت(ع)، به ویژه اباعبدالله الحسین(ع) مطلب فراوان گفته شده است. در این مقدّمه کوتاه به دنبال بیان فواید نیستیم؛ ولی در جواب کسانی که شبهه می افکنند، بهتر است به برخی از فواید اشاره شود.
اساساً کدام اشک است که بر اساس روایت، یک قطره اش، باعث آمرزش همه گناهان می شود؟ امام صادق(ع) می فرمایند:
«هرکس مصائب ما را یاد کند یا کسی مصائب ما اهل بیت رسالت را نزد او ذکر نماید و به سبب آن از دیده اش به اندازه بال مگسی اشک بیرون بیاید، خداوند عالمیان، همه گناهان او را بیامرزد؛ هر چند که گناهانش مانند کف دریاها باشد.»1
چرا این قدر پیوند عاطفی با اباعبدالله(ع) و اقامه عزای آن حضرت، مورد تأکید روایات قرار گرفته است؟ شاید بتوان گفت همان طور که قیام اباعبدالله الحسین(ع) برای حفظ دین اصیل بود، آن چنان که خود حضرت به آن اشاره کردند، ادامه حفظ دین و بقای اسلام ناب هم با اقامه عزای حضرتش امکان پذیر است.
یکی دیگر از فواید ذکر مصائب، القای حقایق در بستری است که دل انسان، آماده دریافت آنها است. همه می دانند که وقتی عاطفه انسان به جوش می آید، به دلیل صافی دل و آمادگی ضمیر، راه برای دریافت حقایق بسیار هموار می شود.
نتیجه این دریافت حقایق، هم هدایت بیشتر و بهتر شیعیان و محبّان اهل بیت(ع) است و هم هدایت دیگران؛ زیرا:
«انّ الحُسین مصباحُ الهُدی و سَفینه النّجاةِ؛
حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.»2
هدایت به وسیله اشک بر اباعبدالله الحسین(ع) اتّفاقی است که بارها در طول تاریخ تکرار شده است. در این زمینه، دو مورد قابل توجّه و شنیدنی وجود دارد که طیّ آنها دو نفر دورافتاده از خورشید ولایت، به چشمه نور تشیّع راه می یابند.
حکایت اوّل
شیعه شدن یک طلبه اهل سنّت با روضه امام حسین(ع)
حجّت الاسلام و المسلمین شریف زاهدی، طلبه نوشیعه زاهدانی که بیش از ده سال است به تشیّع گرویده، در دانشکده «علوم قرآنی قم» جریان شیعه شدن خود را برای دانشجویان این گونه بیان کرد:
بنده محمّد شریف زاهدی اهل «نیک شهر» استان «سیستان و بلوچستان» هستم. بعد از یازده سال تحصیل در مدارس علمیّه اهل سنّت، با شنیدن روضه امام حسین(ع) بارقه هدایت در دلم پدید آمد و پس از تحقیقات مفصّل در سال 1382 هـ. ش. به مکتب نورانی اهل بیت(ع) مشرّف شدم.
یکی از اساتیدم، مولوی عیسی ملازهی، امام جماعت «مسجد محمّد رسول الله(ص)» بود. گاهی که برایش مشکلی ایجاد می شد و نمی توانست به مسجد برود، بنده را به جای خود می فرستاد تا نماز جماعت را اقامه کنم. شب عاشورای سال 1375 هـ. ش. بود و من به جای استادم به مسجد رفتم و نماز عشا را خواندم. من آخرین نفری بودم که از مسجد بیرون آمدم و درب مسجد را قفل کردم. می خواستم به مدرسه برگردم که صدای سخنرانی از حسینیّه شیعیان مهاجر «چابهار» که در فاصله پنجاه متری مسجد بود، توجّهم را جلب کرد.
کنجکاو شدم تا بدانم سخنران چه می گوید؛ زیرا به ما گفته بودند که هرچه روحانیون شیعه می گویند، دروغ است. به این نیّت رفتم که ببینم چه دروغ هایی می گوید. می خواستم وارد حسینیّه شوم؛ ولی خجالت کشیدم. چون لباس مولوی ها بر تن من بود. آهسته کنار پنجره نشستم و به صحبت های روحانی شیعه گوش دادم. سخنرانی او درباره شخصیّت امام حسین(ع) بود. می گفت:
در کتاب «مسند احمد حنبل» و «سنن ترمذی» و چند کتاب دیگر، این روایت آمده است که پیامبر فرموده اند:
«انّ الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ سَیدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّه؛
امام حسن و امام حسین، سرور جوانان بهشتی هستند.»
و همین طور از کتاب های اهل سنّت مطالبی به همراه آدرس هایشان بیان می کرد. این سؤال به ذهنم آمد که این روحانی شیعه، چگونه کتاب های اهل سنّت را مطالعه کرده است؟ زیرا به ما گفته بودند کتاب های شیعه را نخوانید که گمراه کننده است. چرا آنها (شیعیان) نمی گویند کتاب های اهل سنّت را نخوانید که گمراه می شوید؟
وقتی روحانی شیعه سخنرانی اش تمام شد، روضه خواندن را شروع کرد. روضه قتلگاه امام حسین(ع) را خواند که روضه جان سوزی بود؛ به طوری که اشک های من ملّای سنّی که تا آن لحظه، حتّی یک قطره اشک هم برای مظلومیت امام حسین(ع) نریخته بودم، سرازیر شد و بسیار گریه کردم. بعد از این بود که تحقیق درباره تشیّع را آغاز کردم و اوّلین بار با مطالعه کتاب «شب های پیشاور»3 نوشته مرحوم سلطان الواعظین شیرازی4 بسیاری از حقایق برایم روشن شد و می دیدم بسیاری از مطالبی که از منابع اهل سنّت در این کتاب ذکر شده، مورد تأیید همه فرق اهل سنّت است و این برایم خیلی جالب بود.
سپس تحقیقات خود را ادامه دادم و کتاب های بیشتری مطالعه کردم تا به این نتیجه رسیدم که تشیّع حق است. از سال 1379 هـ. ش. به صورت تقیّه و پنهانی شیعه شدم و در سال 1382 هـ. ش. تصمیم گرفتم این مطلب را آشکار کنم و رسماً آن را اعلام کردم.5
حکایت دوم
شیعه شدن یک وهّابی با شنیدن روضه امام حسین(ع)
وقتی صدای مقتل خوانی روز عاشورا را شنیدم، دلم لرزید. تا قبل از آن، به قدری تفکّرات وهّابیت در ذهنم رخنه کرده بود که با اینکه حق بودن حرف های همسرم در مورد تشیّع را قبول داشتم، امّا نمی توانستم آنها را بپذیرم تا اینکه آن نوای آسمانی به گوشم رسید و انگار خدا درهای معرفتش را به روی دلم باز کرد.
این حرف های سیتی ورده الجنه اندونزیایی است… شاید زمانی سیتی ورده الجنه زنی اندونزیایی که به عنوان مربّی، وهابیّت را تبلیغ می کرد، هیچ وقت تصوّر نمی نمود که روزی جزو شیعیان شود؛ امّا ابتدا همسرش شیعه شد و از او نیز خواست مذهب تشیّع را انتخاب کند. او ابتدا نمی پذیرفت؛ ولی در نهایت شیعه شد. حالا بعد از گذشت چند سال از شیعه شدنش، معتقد است آرامشی نصیبش شده که حاضر نیست آن را با چیزی عوض کند و خودش را مدیون امام حسین(ع) می داند.
شوهرش (احمد مرزوقی) هم که این روزها مشغول تحصیل در سطح چهار حوزه است، خدا را شکر می کند که شیعه است. هر دو، لهجه شیرینی دارند و نکته های شیرین تری را روایت می کنند. گفت وگوی خبرنگاران را با این خانواده مسلمان بخوانید:
• آقای مرزوقی! چه شد که سر از «ایران» و شهر «قم» و حوزه درآوردید؟
من در دانشگاه «ابن سعود» شهر «جاکارتای اندونزی» تحصیل می کردم. ورود به این دانشگاه خیلی سخت بود و من در رشته تخصّصی زبان عربی درس می خوانم. آن زمان، مذهب من تسنّن شافعی بود؛ امّا علاقه زیادی به خواندن کتاب های مختلف در مورد تشیّع داشتم و همیشه کنجکاو بودم بدانم این مذهب چه حرفی برای گفتن دارد. همان زمان بود که با امام خمینی(ره) و کتاب هایشان آشنا شدم. مطالعه کتاب های ایشان در ذهنم جرّقه ای زد تا بیشتر در مورد مذهب تشیّع بدانم. از همان زمان شروع به تحقیق در مورد تفاوت شیعه و سنّی کردم.
• آن زمان هنوز ازدواج نکرده بودید؟
خیر. وقتی ازدواج کردم هم هنوز شیعه نشده بودم؛ امّا تمایل زیادی به این مذهب پیدا کرده بودم و در این زمینه خیلی مطالعه می کردم.
چطور با همسرتان آشنا شدید؟
یکی از آشنایان ما را به هم معرفی کرد.
• خانم الجنه! شما زمانی که با همسرتان ازدواج کردید، می دانستید که ایشان می خواهند شیعه شوند؟
نه. اصلاً نمی دانستم. من حتّی قبل از ازدواج اصلاً یک بار هم احمد را ندیده بودم. چون یکی از این قوانین این بود که زن و مرد، قبل از آنکه خطبه عقد بینشان جاری شود، حق ندارند همدیگر را ببینند.
آن زمان که شوهرم در دانشگاه درس می خواند و مطالعات خود را در مورد مذهب تشیّع آغاز کرده بود، من در دبیرستانی تحصیل می کردم که وهّابی ها در آن نفوذ زیادی داشتند و هر روز کلاس های مختلفی را برایمان می گذاشتند که یکی از آنها حلقه های معرفت بود. من توسط معلّمانم، جذب این حلقه ها شدم. چند ماهی گذشت و تأثیر این آموزش ها در من آن قدر زیاد شده بود که به یک وهّابی تمام عیار تبدیل شدم.
پس با این حساب حتماً بعد از ازدواج، اتّفاقات جالبی در زندگی اتان افتاد؟ شما با دو عقیده کاملاً متفاوت چطور با هم کنار آمدید؟
کمی که از ازدواجمان گذشت، تازه فهمیدم که احمد به مذهب تشیّع علاقه دارد و در حال مطالعات گسترده است. او هم متوجّه شده بود که من به تسنّن افراطی، یعنی همان وهّابیت گرایش پیدا کرده ام. خانواده من از این موضوع، یعنی گرایشم به وهّابیت احساس خطر می کردند. پسرخاله ام که از دوستان احمد بود، از او خواست فکری به حال من بکند. چون وهّابی ها همه چیز را حرام می دانند؛ وجود تلویزیون در خانه، کار کردن در مناصب دولتی و خیلی چیزهای دیگر. طبیعی بود که میان ما اختلافات زیادی به وجود بیاید. کمی که از ازدواجمان گذشت، شوهرم گفت می خواهد شیعه شود. حالا خودتان تصوّر کنید من وهّابی افراطی با یک شوهر شیعه، آن هم با تبلیغات منفی ای که وهّابیت در مورد شیعه انجام می دادند، واقعاً نمی دانستم چه کار کنم.
• تبلیغات منفی وهّابیت بر ضدّ شیعیان چطور انجام می شد؟
به هر روشی که فکرش را بکنید. با دروغ، تهمت و افترا. مثلاً در جلساتشان که مردم اهل تسنّن «اندونزی» حضور داشتند، می گفتند: شیعیان قرآنشان با مسلمانان دیگر فرق دارد. یادم هست یک بار در یک سخنرانی کتاب «مفاتیح الجنان» را نشان دادند و گفتند: این، قرآن شیعیان است.
خانم الجنه! بالأخره تکلیف وهّابیت شما و تشیّع همسرتان چه شد و به چه نتیجه ای رسیدید؟آن طور که شما از جوّ خانه اتان گفتید، حتماً بحث و مشاجره میانتان زیاد اتّفاق می افتاد، درست است؟
بله؛ قهر و دعوا و مشاجره. بیشتر از جانب من بود. همسرم مرا دعوت به مطالعه می کرد و با استناد به منابع در مورد عقلانّیت تشیّع، ساعت ها برایم حرف می زد و با مهربانی از من می خواست با دلم به این حرف ها گوش دهم؛ امّا من نمی توانستم بپذیرم. حرف های همسرم آن قدر منطقی و قابل قبول بود که من هیچ بهانه ای برای رد کردنشان نداشتم؛ امّا انگار در گوش هایم پنبه کرده بودند.
• این داستان تا چه زمانی ادامه داشت؟
این مسئله همین طور ادامه داشت تا اینکه یک روز، همسرم یک سی دی به من داد و از من خواست به آن گوش دهم. به او گفتم: محتوای سی دی چیست؟ گفت: آن را گوش کن.
هیچ وقت آن روز را از یاد نمی برم. سی دی را در دستگاه گذاشتم و به آن گوش دادم. صدای مقتل خوانی روز عاشورا بود. نمی دانم آن روز چه اتّفاقی افتاد و در دلم چه گذشت؛ امّا انگار خدا درهای دلم را باز کرد. من همان زمان بود که بدون هیچ مقاومتی مذهب تشیّع را با جان و دل پذیرفتم و از آن روز، امام حسین(ع) و «زیارت عاشورا»، به یکی از دل بستگی هایم تبدیل شد. معتقدم اگر امام حسین(ع) و «کربلا» نبود، مذهب تشیّع این طور پابرجا باقی نمی ماند. به نظر من امام حسین(ع) تنها کلید بیدار کردن دل های خفته است. آن همه حرف و دلیل نتوانست مثل مقتل خوانی روز عاشورا این طور بر دلم تأثیر بگذارد و تردیدم را به یقین تبدیل کند. همسرم نیز می گوید: معارف حسینی، نقش زیادی در هدایتش داشته اند.
وهّابی ها امروز متوجّه تأثیر عجیب واقعه کربلا. روی مسلمانان شده اند تا جایی که در عاشورای سال گذشته با نفوذی که در حکومت دارند، توانستند برگزاری هر نوع مراسم عزاداری امام حسین(ع) توسط شیعیان را ممنوع کنند. وهّابی ها با چاقو، شمشیر و اسلحه به محافل شیعیان اندونزی حمله می کنند و مانع فعّالیت آنها می شوند. این در حالی است که اندونزی، کشور آرامی است و مردمش بسیار مهربانند.
آن زمان که شیعه شدید، هنوز در اندونزی زندگی می کردید؟
بله.
• واکنش خانواده اتان نسبت به تغییر مذهب شما چه بود؟
خانواده ام از تشرّف من به مذهب تشیّع استقبال کردند؛ به طوری که همه اعضای خانواده ام تحت تأثیر این اتّفاق معنوی در زندگی من قرار گرفتند و با حرف های منطقی ای که همسرم در مورد تشیّع می گفت، آنها هم شیعه شدند.
• حتماً دوستان وهّابی اتان از این تصمیم شما شگفت زده شدند. درست است؟
دقیقاً باید گفت شگفت زده شدند. آنها برخوردهای تند و زننده و غیرانسانی ای با من داشتند؛ چون باور این مسئله برایشان سخت بود. آخر من یکی از عزیزان آنها بودم و به عنوان مربّی وهّابیت در برنامه هایی که برای کودکان و نوجوانان برگزار می کردند، فعّالیت می کردم. وقتی متوجّه شیعه شدنم شدند، جلوی پایم آب دهان می انداختند و به من ناسزا می گفتند و جواب سلامم را نمی دادند.
هزاران بار خدا را شکر می کنم که به وسیله امام حسین(ع) ما را هدایت کرد.6
پی نوشت ها:
۱. «محن الابرار»، آیت الله هشترودی تبریزی، تهران، آرام دل، چاپ پنجم، 1391 ش، ص 356.
۲. «مدینه معاجز الائمه الاثنی عشر»، سیّدهاشم بحرانی، قم، مؤسّسه المعارف الاسلامیه، چاپ اوّل، 1413ق.، ج 4، ص 52.
۳. کتاب «شب های پیشاور» حاوی مناظرات دو نفر از روحانیون اهل سنّت به نام های حافظ محمّد رشید و شیخ عبدالاسلام، به مدّت ده شب با سلطان الواعظین است. این جلسات که در منزل شخصی به نام میرزا یعقوب علی برگزار می شد، با حضور چهار خبرنگار و حدود دویست مستمع شیعی و سنّی اهمّیتی ویژه یافت و گزارش آن هر روز صبح در جراید پاکستان منتشر می شد. حتّی در یکی از جلسات گاندی، رهبر فقید هندوستان نیز حضور داشته است. بعدها خود سلطان الواعظین از روی گزارش های چاپ شده در جراید، این مناظرات را در کتابی به نام «شب های پیشاور» منتشر کرد. منبع: خبرگزاری کتاب ایران.
۴. مرحوم سیّد علی اکبر، مشهور به سلطان الواعظین شیرازی در تهران متولّد شد و مقدّمات فقه و سیره را در همین شهر فرا گرفت. وی سپس برای تکیل علم و کمال خود راهی کشورها عراق، فلسطین، سوریه، اردن، مصر، هند و پاکستان شد و با گروه های بسیاری از یهودیان، مسیحیان و مسلمانان اهل سنّت، مناظرات دینی و مذهبی را برگزار می کرد. علاوه بر آثار مکتوب، تعداد صد مقاله به قلم وی به یادگار مانده است. مرحوم سلطان الواعظین شیرازی سرانجام هجدهم مهر 1350ش. برابر با بیستم شعبان 1319ق. در 75 سالگی در تهران وفات یافت و در مقبره ابوحسین به خاک سپرده شد. منبع: خبرگزاری کتاب ایران.
۵. منبع: عقیق: نقل در فرهنگ نیوز با تصرّف و تلخیص
http://www.farhangnews.ir/content/17419
۱. منبع: فرهنگ نیوز با تصرّف و تلخیص. آدرس:
http://www.farhangnews.ir/content/17419