حجت الاسلام میرباقری بیان داشت :
انعکاس چیزی باش که می خواهی در دیگران ببینی..
✔ اگر مهربانی می خواهی؛
مهربانی کن..
✔ اگر صداقت می خواهی؛
راستگوباش..
✔ اگراحترام می خواهی ؛
احترار بگذار…
حجت الاسلام میرباقری بیان داشت :
انعکاس چیزی باش که می خواهی در دیگران ببینی..
✔ اگر مهربانی می خواهی؛
مهربانی کن..
✔ اگر صداقت می خواهی؛
راستگوباش..
✔ اگراحترام می خواهی ؛
احترار بگذار…
سیزدهمین روز از دومین فصل بهار روز جهانی مطبوعات می باشد کلام گوهر بار مقام عظمی ولایت مشعل هدایت راه فعالان مطبوعات کشور مان است.
مطبوعات در کلام مقام معظم رهبری (معظم له)
✔ آنچه كه از مطبوعات يك جامعه مورد انتظار است، اين است كه معلومات مردم را بالا ببرند.
✔ اين كار و اين مسئوليت به معناى اثرگذارى مستمر برروى ذهن و فكر يك مجموعه ايى از مردم است كه همين داراى اهميت است؛ هر چند آن مجموعه وسيع نباشد و كوچك باشد.
✔ [روزنامه] وسيله ى بسيار مؤثر و برّايى است.
✔ كار مطبوعات به خاطر همين تأثيرى كه بر روى ذهن و به تبع آن عمل و رفتار يك مجموعه ايى از مردم دارد؛ نمى تواند به عنوان يك شغل محض و شغل كاسبانه مطرح بشود.
چگونه از شهادت استاد شهید باخبر شدید و بر خوردتان با این خبر چگونه بود ؟
آن سال من در اصفهان اقامت داشتم . حدود ساعت 11 شب چهارشنبه 12 اردیبهشت , یکی از اقوام , برای رعایت حال من , به من گفت که پدرم در واقعه ناجوانمردانه ترور , از ناحیه بازو مجروح و در بیمارستان بستری شده اند .
من بسیار ناراحت شده بودم و بی امان می گریستم , اما امیدوار بودم که بتوانم دوباره ایشان را ببینم , چون به من گفته بودند که شعارهای مردم اصفهان را در روز کارگر برایشان نقل کنم .
بدون معطلی , به همراه فرزند نه ماهه و همسرم و چند نفر دیگر , عازم تهران شدیم . در بین راه , همراهان من که از حقیقت ماجرا با خبر بودند , بی تابی می کردند , نزدیک صبح به تهران رسیدیم . در میدان هفتم تیر با پسرک روزنامه فروشی برخورد کردم که شماره فوق العاده روزنامه[ آیندگان ] را در دست داشتند که با تیتر بسیار درشت از قول گروه فرقان نوشته بود[ : رئیس شورای انقلاب را کشتیم] .
من بی اختیار روزنامه را از دست او گرفتم و در همان لحظه متوجه شدم که پدرم به مقام رفیع شهادت نایل شده اند و ما ایشان را به کلی از دست داده ایم . ناگهان فریاد بلندی کشیدم و بیهوش شدم . ساعاتی بعد , خود را در کنار در منزلی مسکونی پدرم یافتم فضای حزن انگیز خانه , کاملا دگرگون بود . بسیاری از علما و مردم در داخل و جلو منزل تجمع کرده بودند . خانه سیاهپوش بود . برادرانم را با لباس سیاه , مقابل در منزل مشاهده کردم . ندای ملکوتی قرآن , فضا را پر کرده بود و صدای مادرم به گوش می رسید که به مردم عزادار تسکین می دادند و می گفتند[ : شهادت آرزوی آقای مطهری بود . ایشان به آرزویشان رسیده اند] .
افسوس بی پایان که جهان اسلام و امت اسلامی و بنیانگذار فرزانه انقلاب اسلامی , حضرت امام خمینی ( ره ) که شاید جز خداوند , کمتر کسی از علاقه متقابل آن دو نسبت به هم آگاه باشد یکی از عظیم ترین پشتوانه های فکری جامعه و حوزه های علمیه و پاسدار پر توان و دلسوز سنگرهای ایدئولوژی اسلامی را برای همیشه از دست داده بود . من فکر می کنم که پیام تاریخی و بی نظیر حضرت امام خمینی ( ره ) مرهمی بر قلب جریحه دار داغداران آن بزرگمرد بود و خون تازه ای بود که در رگهای امت عزادار اسلام جریان یافت .
به نظر شما برجسته ترین خصوصیت اخلاقی پدرتان چه بود ؟
به نظر من , در میان خصوصیات برجسته اخلاقی ایشان , از صبر بسیار زیاد و خلوص بی اندازه و عجیبشان در کلیه امور زندگی علمی و مبارزاتی می توان یاد کرد . ایشان با آنکه متحمل رنجهای فراوان و زحمات بسیار در مسیر انقلاب اسلامی چه قبل و چه بعد از پیروزی می شدند , هر گز دوست نداشتند نامی از ایشان برده شود . حتی من بارها شاهد بودم که بسیاری از مسائل مهم کشور را با دلسوزی کامل و صرف وقت بسیار حل می کردند اما هرگز به دنبال کسب مقام و شهرت نبودند , همچنان که برای احیای دین و نجات جوانان از فساد , التقاط , بی دینی و کجروی از هیچ کوششی فروگذار نمی کردند . می توانم بگویم که ایشان به راستی درد دین داشتند و از انحراف جوانان از مسیر اسلام واقعی به شدت رنج می بردند .
نمونه ای از صبر و تلاش خستگی ناپذیر ایشان در مبارزه با افرادی که درصدد القای تز[ اسلام منهای روحانیت] در افکار عمومی جامعه , به خصوص جوانان بودند , به وضوح دیده ام .
از نظم و انضباط استاد شهید در کارها , چه خاطره ای دارید ؟
پدرم در زندگی , فردی , بسیار منظم بودند و این نظم و ترتیب در تمام شئون حیات ایشان به خوبی حس می شد . شبها قبل از خوابیدن , حتما به تلاوت قرآن می پرداختند . ساعات کار و مطالعه ایشان بسیار منظم بود . فکر می کنم دفتر اشعاری که ایشان از دوران نوجوانی گردآورده اند و تاکنون باقی مانده است , یکی از نمونه های نظم و دقت ایشان باشد .
آیا خاطره ای از عبادت استاد و نماز و نیایش و احیانا تهجد ایشان دارید ؟
یکی از خاطرات جالبی که مادر بزرگم از دوران کودکی پدرم نقل کرده اند , این است که گفته اند[ : فرزندم مرتضی از زمان کودکی عاشق نماز خواندن بود و کمتر در بازیها و شیطنت های بچگانه شرکت می کرد] .
زمانی که ایشان چهار پنج ساله بودند , کت مادرشان را مانند عبا بر دوش می انداختند و مدتی در گوشه ای از اتاق به نماز مشغول می شدند .
بعدها هر وقت جمع خانواده تشکیل می د , ما را به نماز جماعت دعوت می کردند و خواندن نماز شب و استجابت دعا در دل شب را متذکر می شدند . من در ایام تحصیلم در دبیرستان که نیمه شب برای درس خواندن بیدار می شدم , تمام شبها صدای زیبای پدرم را هنگام نماز خواندن می شنیدم و فضای ملکوتی اتاق کتابخانه ایشان که تنها با نور سبز[ الله] منور بود , حال و هوای خاصی داشت .
یکی از مأموران نیروی انتظامی رژیم پهلوی که مسئولیت حفاظت از منزل یکی از مهره های رژیم طاغوت را به عهده داشت , شبی درصدد برمی آید که بداند چرا در ساعتی معین , چراغ اتاق پدرم که مشرف بر کوچه است , روشن می شود . از این رو , دقیقا اوضاع را زیر نظر می گیرد و پشت پنجره , صدای مناجات و عبادت ایشان را می شنود . چندین شب متوالی نیز این عمل را تکرار می کند و بی نهایت تحت تأثیر قرار می گیرد و در او تحول روحی بزرگی پدید می آید .